چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن تبر بدوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
دوباره جنگ نهروان دوباره مکر کوفیان
چه حیله ها که ساکن قلوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح- ظهر- نه غروب شد نیامدی
سلام بر مهدی، جوهر دین و نور یقین، ذخیره الهی و منجی نهائی؛
سلام بر مهدی، کعبه مقصود و قبله موعود، سر عظیم و اسم اعظم؛
سلام بر مهدی، ستاره طالع و نجم ثاقب، مسیح مسیحها و موعود موعودها؛
سلام بر مهدی، صاحب شب قدر و عصاره عصر؛
سلام بر مهدی، دیده بان خدا و مظهر هدی، وصی اوصیاء و گزیده اولیاء؛
سلام بر مهدی، علم منصوب و علم مصبوب، پرچم برافراشته و دانش انباشته؛
سلام بر آن عزیزی که کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب با اوست، و آن سفینه النجاه در وصفش فرمود: تعرفون المهدی بالسکینه و الوقار، و بمعرفه الحلال و الحرام و بحاجه الناس الیه و لایحتاج الی احد.
او که چون برخیزد عالمی را برخیزاند و بدنبال خویش کشاند.
وقتی بیایی، نسل توفان در رکابت |
جنگل به جنگل، این سواران در رکابت |
ای فرصت فردای توفان مقابل |
توسنترین آتش رکابان در رکابت |
وقتی بیایی روی بال اسب خورشید |
مردان تندر، یکه تازان در رکابت |
ای ابتدای هر چه طغیان، چشمهها هم |
با جوشش صد رود طغیان، در رکابت |
وقتی بیایی، آسمان نوشان خاکی |
آتش نفس، بیمرگ مردان در رکابت |
ما قامت سبز تو را از دور دیدیم |
و هر چه موج و هر چه توفان در رکابت
|